دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۵:۱۳
۰ نفر

در خیابان هستیم این روزها... در حال خرید هستیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم...

هفته‌نامه‌ی همشهری دوچرخه شماره‌ی666

برنامه‌ریزی برای خریدهای مدرسه، روزهای انتخاب بین خریدن و نخریدن و چه خریدن، روزهای تفاوت سلیقه‌ها و شاید دلخوری از هم، از پدر و مادر...

شاید هم روزهای فهمیدن هم دیگر...

این روزها در مراکز خرید هستیم. ما را ببینید...

من و کیف مدرسه

این‌جا یکی از خیابان‌های معروف و محل خرید کیف و چمدان و البته خرید کیف مدرسه است.

در یکی از مغازه‌ها ایستاده‌ام و خریدها را تماشا می‌کنم. الآن است که مغازه‌دار به حضور طولانی من اعتراض کند، قفسه‌ها را نگاه می‌کنم. کیف‌های کوچک‌تر در تصاحب مرد عنکبوتی و بن‌تن و باربی‌هاست و بزرگ‌ترها کوله‌های جورواجور و رنگی و البته با نشان‌هایی از صنایع دستی... و درست همین روبه‌رو بگو مگویی پیش آمده. طبق عادت زود قضاوت می‌کنم:« حتماً دختره کیف گرون می‌خواد!» کمی جلوتر می‌روم دختر با حرارت از عقیده‌اش دفاع می‌کند:« باشه زیپش رو بده درست کنن من دوسش دارم.»

مادر:« حالا یکی از این کیف‌ها رو بخریم. من می‌دونم این کیف چند ماه بیش‌تر کار نمی‌کنه. حالا که پول هست بخر » و...

آن‌ها به نتیجه نمی‌رسند. ساحل دوم راهنمایی است و برای من تعریف می‌کند:« کیف پارسالم ‌رو دوست دارم. این سومین سالیه که می‌برمش مدرسه. بهش عادت دارم. فقط باید زیپش تعمیر بشه. هیچ کدوم این کیفا به خوبی اون نیست. تازه یه کیف قدیمی داشتیم که از این هم بهتر بود. مال دبیرستان مامانم بود. هم من برده بودم مدرسه و هم خواهرم. پارسال مامانم داد بیرون. من خیلی براش ناراحت شدم. گریه‌م گرفت اما مامانم می‌گفت دیگه خیلی کهنه شده. اما سالم سالم بود.»

می‌پرسم:« چرا این‌قدر به کیف‌های قدیمی علاقه داری؟»

ساحل:« چند تا دلیل داره، اول این که هر سال یه مدل کیف مد می‌شه که همه ازش می‌خرن و دستشون می‌گیرن. من این‌جوری دوست ندارم. بعد هم بعضی از بچه‌ها تو مدرسه الگو می‌شن و هر کیف و وسیله‌ای که اونا استفاده می‌کنن، بچه‌های دیگه هم می‌خرن. من این طوری هم دوست ندارم. بعد هم من به این کیفم عادت دارم، راحت و سبکه و با علاقه خریدمش. دوست ندارم عوضش کنم.»

تو و لوازم التحریر

کسی هست که ازاین جور مغازه‌ها خوشش نیاید؟ حتی اگر بوی خوش پاک کن و دفتر نو، تمام وجودت را پر از اضطراب کند باز هم دوستش داری.

بین انتخاب خودکار، خودنویس و روان‌نویس، بین اتودها و پاک‌کن‌های رنگی و برچسب‌های کاغذی و ... بین این همه لوازم رنگی در این مغازه چه‌قدر خوش می‌گذرد؛ مثل خرید اسباب‌بازی در کودکی هیجان دارد.

باربد سوم راهنمایی است. برای باربد مارکِ خودکار خیلی مهم است. باربد به لوازم التحریر خارجی خیلی اهمیت می‌دهد و می‌گوید:« دفتر فقط کلاسوری می‌گیرم، بقیه‌ی خریدهای مدرسه برای من خیلی هم مهم نیست اما خب من با این‌جور خودکارها خیلی راحتم!»

او و کفش

 « کفش باید راحت باشه، کتونی‌های مارک‌دار این‌جوری‌اند. برای من اصلاً دفتر و مداد مهم نیست. اما کفش و شلوار جین و کوله و البته لباس ورزشی و گرمکن برام مهمه!» سپهر سال دوم دبیرستان است و برای خرید کتونی آمده است.

آن پایین‌تر کفش‌های شرکتی برای بازگشایی مدرسه‌ها، فروش ویژه گذاشته‌اند و دانش‌آموزانی که هم سن و سال سپهرند همراه خانواده‌شان از کنار این مغازه‌های پر از وسوسه می‌گذرند تا به فروش ویژه برسند... آن‌ها در مدرسه هم‌دیگر را خواهند دید.

به همان مغازه‌ی پایینی، سری می‌زنم.

یکی از بچه‌ها کفشی را پوشیده و تند و تند در مغازه راه می‌رود و می‌گوید: «همین خوبه راحتم.»

آن‌طرف‌تر دخترکی غمگین ایستاده، نامش مهلاست. پدر و مادرش بین کفش‌ها می‌گردند و او هیچ مشارکتی در انتخاب کفش ندارد. مهلا برایم می‌گوید:« من کفش رنگی دوست دارم. و چون مانتوهامون رنگیه می‌تونیم کفش رنگی بپوشیم، اما این مغازه رنگِ منو نداره.»

من:«رنگِ تو چیه؟»

مهلا:« صورتی چرک. چند ساله از دوره‌ی دبستان و راهنمایی توی یک مدرسه می‌رم و رنگ مدرسه‌ی ما صورتیه. البته خودم خسته شدم از این رنگ و سال دیگه که برم دبیرستان رنگم عوض می‌شه، اما دلم می‌خواد یه بار کفشم همرنگ مانتوم باشه.»

مرد مغازه‌دار از پله‌های انبار بیرون می‌آید و کفش‌های رنگی را روی زمین می‌ریزد. بین آن‌ها رنگ صورتی چرک هست؟

این آخرین خرید ما نیست. پس یادمان باشد سخت نگیریم، هم به خودمان و هم به پدر و مادرهایمان.

کد خبر 184876
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز